- آرشيو |
- مطالب خواندنی |
- اسرارگیاهان |
- عناوين وبلاگ |
- نسخه RSS |
- قالب وبلاگ
شبی یاد دارم که چشمم نخفت | شنیدم که پروانه با شمع گفت: | |
که من عاشقم گر بسوزم رواست | تو را گریه و سوگواری چراست؟ | |
بگفت ای هوادار مسکین من | برفت انگبین[۱] یار شیرین من | |
چو شیرینی از من به در میرود | چو فرهادم آتش به سر میرود | |
همیگفت و هر لحظه سیلاب درد | فرو میدویدش به رخسار زرد | |
کهای مدعی! عشق کار تو نیست | که نه صبر داری، نه یارای ایست | |
تو بگریزی از پیش یک شعله خام | من استادهام تا بسوزم تمام | |
تو را آتش عشق گر پر بسوخت | مرا بین که از پای تا سر بسوخت |